در روزگار قدیم، پادشاهى سنگ بزرگى را در یک جاده اصلى قرار داد سپس در گوشه‌اى قایم شد تا ببیند چه کسى آن را از جلوى مسیر بر می‌دارد. برخى از بازرگانان ثروتمند با کالسکه‌هاى خود به کنار سنگ رسیدند، آن را دور زدند و به راه خود ادامه دادند. بسیارى از آن‌ها نیز به شاه بد و بیراه گفتند که چرا دستور نداده جاده را باز کنند؛ امّا هیچیک از آنان کارى به سنگ نداشتند!
سپس یک مرد روستایى با بار سبزیجات به نزدیک سنگ رسید. بارش را زمین گذاشت و شانه‌اش را زیر سنگ قرار داد و سعى کرد که سنگ را به کنار جاده هل دهد. او بعد از زور زدن‌ها و عرق ریختن‌هاى زیاد بالاخره موفق شد. هنگامى که سراغ بار سبزیجاتش رفت تا آن‌ها را بر دوش بگیرد و به راهش ادامه دهد متوجه شد کیسه‌اى زیر آن سنگ در زمین فرو رفته است. کیسه را باز کرد پر از سکه‌هاى طلا بود و یادداشتى از جانب شاه که این سکه‌ها مال کسى است که سنگ را از جاده کنار بزند.
آن مرد روستایى چیزى را می‌دانست که بسیارى از ما نمی‌دانیم!

اهمیت مطالعه کتاب درسی برای کنکور

ایام امتحانات چطوری برای کنکور درس بخونم

دانلود کتابهای درسی سال اول تا چهارم دبیرستان سال تحصیلی ۹۵ – ۹۶

برنامه ریزی درسی کنکوری ها در عید نوروز - نکات مهم

داستان - طعم ناب خدا - خداوند از ما چه میخواهد؟!

داستان فوق العاده آموزنده ی - سنگ در وسط جاده

داستان - پیرمرد و دختر

سنگ ,جاده ,باز ,شاه ,آن‌ها ,بسیارى ,سنگ در ,را از ,و به ,قرار داد ,مرد روستایى

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

دبیرستان هوشمند شهید سمیه خرم آباد GRIMB eucaliptus تقریرات وکیل مدافع bargrizantek دانلود کده شهر مقالات و آزمون های استخدامی و دانشگاهی بیماری های اورولوژی فرود شمخالی شباهنگ