اهمیت مطالعه کتاب درسی برای کنکور
اهمیت حل کردن مثال ها و تمرین های کتاب درسی برای کنکور
حتما باید توجه داشته باشید که دانشآموزان کنکوری برای موفقیت در
امتحانات و کنکور در شرایط خاصی هستند و ممکن است که استرس و اضطراب ناشی
از امتحانات و کنکور در این دوره، فشار دو چندانی را به فرزند کنکوری شما
وارد کند؛ پس سعی کنید که او را درک کرده و در هر فرصتی، با امید دادن و
دلگرمی بخشیدن به وی، برای هر چه بهتر طی شدن این مرحله، به او کمک و یاری
رسانید.
در پایان، توجه همه شما عزیزان را به نکات زیر نیز جلب میکنیم:
۱- تشابه سؤالهای کنکوری با کتاب درسی را مورد نظر قرار دهید.
۲- پتانسیل سؤالهای کتاب درسی و مفاهیم آن را برای طرح تست، با دقت بررسی کنید.
۳- تستها را بدون در نظر گرفتن گزینهها و به عنوان سؤال تشریحی حل کنید.
۴- فراموش نکنید که مرز بین تست و سؤال تشریحی، در سالهای اخیر کمرنگ شده است؛ بنابراین، مطمین باشید بسیاری از مطالبی که در ایام امتحانات دی ماه مطالعه میکنید، سهم قابل توجهی در بودجهبندی سؤالات آزمون سراسری دارند؛ پس فرصت طلایی مطالعه آنها را از دست ندهید.
۵- درصد قابل توجهی از سؤالات کنکور، از متن، مثال، تمرین، پرسش، فعالیت و تصاویر کتاب درسی است؛ بنابراین، لازم است که در همه موارد کتاب درسی تمرکز کنید.
۶- در هنگام مطالعه برای امتحان، اولویت با تسلط پیدا کردن بر مطالب تشریحی است. اگر بر مطالب مفهومی و تشریحی تسلط داشته باشید، میتوانید به تستها پاسخ دهید؛ اما عکس این قضیه اشتباه است.
#مشاوره تحصیلی و کنکور
ایام امتحانات چطوری برای کنکور درس بخونم
درس خوندن کنکور در ایام امتحانات
یکی از دلایلی که بسیاری از دانشآموزان فکر میکنند مطالعه در ایام
امتحانات، کمکی به کنکور آنها نمیکند، این است که مطالعه دروس را صرفا
برای پاسخ دادن به سؤالات و به اصطلاح به صورت شب امتحانی انجام میدهند.
این موضوع باعث میشود تا بخش زیادی از مطالب، فراموش شده و در کنکور مورد
استفاده قرار نگیرد؛ اما در این میان، داوطلبانی نیز هستند که با خلاقیت،
از این لحظات به نحو احسن استفاده میکنند. شما هم سعی کنید خلاق باشید؛
مثلا در زمان امتحانات، درسهای امتحانی را که در پیش دارید محور اصلی قرار
دهید و بیشتر به آنها بپردازید، اما بخشی را هم، با توجه به شرایط خود در
برنامه، به تست زدن درسها یا مطالعه دروس پایه در حد امکان اختصاص دهید؛
البته به خاطر داشته باشید که برای خلاق بودن، ابتدا باید استراتژی ها مشخص
شود و شما بتوانید بعضی از تصمیمها را برای خودتان بگیرید؛ ضمنا این نکته
هم مهم است که بدانید شرایط شما در آن درس چگونه است و چقدر وقت دارید و
چه کارهایی را برای موفقیت در امتحان آن درس باید انجام دهید. وقتی به همه
این سؤالات پاسخ دادید، میتوانید زمانی را هم به انجام کارهای مطالعاتی
غیر امتحانی اختصاص دهید.
۵- جای تست در دوره امتحانات
بسیاری از داوطلبان، هنگام مطالعه هر مبحث یا درس یا در پایان هفته یا در زمان مرور یک درس، بخشی از وقت و زمان مطالعه را به تستزنی اختصاص میدهند. با توجه به اینکه امتحانات، بیشتر به صورت تشریحی برگزار میشود، این سؤال برای بیشتر داوطلبان به وجود میآید که اگر مطالعه دروس در این دوره به موفقیت ما در کنکور کمک میکند، پس جای تست زنی در این زمان کجاست.
باید اشاره کرد که تستزنی در مباحثی از دروس که در امتحان میآید به شما کمک میکند تا از طرفی، خود را به شیوه کنکوری هم بسنجید، و از طرف دیگر، از مطالعه مجدد آن مباحث تا حد زیادی بینیاز شوید. بهترین کار در این دوره، مطالعه درس های امتحانی و حل تعدادی تست پس از مطالعه مباحث هر درس، مطالعه کتاب، جزوه و حل مسایل تشریحی است.
مشاوره و برنامه ریزی تحصیلی و کنکور 98
تو این پست برای شما مخاطبین عزیز سایت کنکوری ها، کتاب های اول تا چهارم دبیرستان زشته های نظری رو یه جا جمع کردیم
تا راحتتر بتونید بهشون دسترسی داشته باشید
اگه به کتاب های دیگه ای هم نیاز داشتین از قسمت نظرات به ما اعلام کنین تا در اسرع وقت به سایت اضافه بشه.
دانلود کتاب های دوره دوم آموزش متوسطه – دهم ریاضی فیزیک
نکات مهم در برنامه ریزی نوروزی چیست؟
چند اصل مهم در برنامه ریزی دوران طلایی عید نوروز برای کنکور ها
چند نکته مهم برنامه ریزی نوروزی از زبان مشاور کنکور هاشم عباسی :
------------------------------------------------------------------------------
دانش
اموزان عزیز باید توجه داشته باشند که دوره طلایی نوروز به چند علت اهمیت
بسزایی در موفقیت شما در کنکور یا امتحانات نهایی سال سوم داره
اول:
اینکه این دوران دورانی هست که اکثریت دانش اموزان و داوطلبان کنکور به
خاطر حال و هوای عید از درس خوندن فاصله گرفتن, وبه بهانه تجدید روحیه در
دوره نوروز درس خوندن کنار گذاشتن, درحالیکه ماه های پایانی سال اهمیت فوق
العاده ای برای دوره کردن مطالب و به یاد سپردن تلاش های یکساله داره
دوم:حتی
دانش آموزانی که تا 4 ماه آخر سال تلاش جدی نداشتند,با استفاده از همین
دوران میتونن رقیب هارو جا بزارن و کاملا از بقیه پیشی بگیرن,علت این قضیه
این هست که شما هر چقدر هم که در طول سال زحمت کشیده باشید ,بالاخره با
دوره کردن های 4 ماه آخر سال هست که میتونید مطالب کامل یادآوری کنید,پس
اگر افرادی همین 4 ماه آخر جدی بگیرن میتونن کم کاری های گذشته رو جبران
کنن.
اما نکته ی مهم برای دانش اموزان سال سوم دبیرستان این هست با توجه
به اینکه,معدل کتبی,سهم مهی از تراز کنکور شامل میشه, در دوره طلایی نوروز
فرصت رو برای حل سوالات تشریحی سال های قبل از دست ندن
و برای داوطبان
کنکور بهترین برنامه نوروزی حل تست های اشتباه سال گذشته هست که اکثر یا در
کتاب های تست علامت زدید و یا در کلاسور ارزیابیتون موجود هست
با آرزوی موفقیت و شاد کامی
هاشم عباسی
------------------------------------------------------------------------------------
دانش
اموزان و داوطلبان عزیز کنکوری که میخان برنامه ریزی نوروزیشون توسط استاد
عباسی به صورت اختصاصی انجام بشه میتونن متنی مشابه مثال پایین به شماره
09375900192 ارسال کنن
مثال: علی رحیمی,دانش اموز سال سوم تجربی
درخواست برنامه ریزی نوروزی داشتم
معدل نیم اول
هزینه برنامه ریزی با 80 درصد تخفیف تا 28 اسفند ماه فقط 35 هزار تومان
۱ داستان خیلی قشنگ که خودم خیلی ازش خوشم اومد
خداوند از ما چه می خواهد؟!
شبی از شبها، شاگردی در حال عبادت و تضرع وگریه و زاری بود.در همین حال مدتی گذشت، تا آنکه استاد خود را، بالای سرش دید، که با تعجب و حیرت؛ او را، نظاره می کند !
استاد پرسید : برای چه این همه ابراز ناراحتی و گریه و زاری می کنی؟شاگرد گفت : برای طلب بخشش و گذشت خداوند از گناهانم، و برخورداری از لطف خداوند!استاد گفت : سوالی می پرسم ، پاسخ ده؟شاگرد گفت : با کمال میل؛ استاد.استاد گفت : اگر مرغی را، پروش دهی ، هدف تو از پرورشِ آن چیست؟شاگرد گفت: خوب معلوم است استاد؛ برای آنکه از گوشت و تخم مرغ آن بهره مند شوم .
استاد گفت: اگر آن مرغ، برایت گریه و زاری کند، آیا از تصمیم خود، منصرف خواهی شد؟شاگردگفت: خوب راستش نه…!نمی توانم هدف دیگری از پرورش آن مرغ، برای خود، تصور کنم!
استاد گفت: حال اگر این مرغ ، برایت تخم طلا دهد چه؟ آیا باز هم او را، خواهی کشت، تا از آن بهره مند گردی؟!
شاگرد گفت : نه هرگز استاد، مطمئنا آن تخمها، برایم مهمتر و با ارزش تر ، خواهند بود!استاد گفت :پس تو نیز؛ برای خداوند، چنین باش!
همیشه تلاش کن، تا با ارزش تر از جسم ، گوشت ، پوست و استخوانت؛ گردی.تلاش کن تا آنقدر برای انسانها، هستی و کائنات خداوند، مفید و با ارزش شویتا مقام و لیاقتِ توجه، لطف و رحمتِ او را، بدست آوری .خداوند از تو گریه و زاری نمی خواهد!او، از تو حرکت، رشد، تعالی، و با ارزش شدن را می خواهد ومی پذیرد. نه ابرازِ ناراحتی و گریه و زاری را…!!!»
در روزگار قدیم، پادشاهى سنگ بزرگى را در یک جاده اصلى قرار داد سپس در گوشهاى قایم شد تا ببیند چه کسى آن را از جلوى مسیر بر میدارد. برخى از بازرگانان ثروتمند با کالسکههاى خود به کنار سنگ رسیدند، آن را دور زدند و به راه خود ادامه دادند. بسیارى از آنها نیز به شاه بد و بیراه گفتند که چرا دستور نداده جاده را باز کنند؛ امّا هیچیک از آنان کارى به سنگ نداشتند!
سپس یک مرد روستایى با بار سبزیجات به نزدیک سنگ رسید. بارش را زمین گذاشت و شانهاش را زیر سنگ قرار داد و سعى کرد که سنگ را به کنار جاده هل دهد. او بعد از زور زدنها و عرق ریختنهاى زیاد بالاخره موفق شد. هنگامى که سراغ بار سبزیجاتش رفت تا آنها را بر دوش بگیرد و به راهش ادامه دهد متوجه شد کیسهاى زیر آن سنگ در زمین فرو رفته است. کیسه را باز کرد پر از سکههاى طلا بود و یادداشتى از جانب شاه که این سکهها مال کسى است که سنگ را از جاده کنار بزند.
آن مرد روستایى چیزى را میدانست که بسیارى از ما نمیدانیم!
فاصله دختر تا پیر مرد یک نفر بود ؛ روی نیمکتی چوبی ؛ روبه روی یک آب نمای سنگی .
پیرمرد از دختر پرسید :
- غمگینی؟
- نه .
- مطمئنی ؟
- نه .
- چرا گریه می کنی ؟
- دوستام منو دوست ندارن .
- چرا ؟
- جون قشنگ نیستم .
- قبلا اینو به تو گفتن ؟
- نه .
- ولی تو قشنگ ترین دختری هستی که من تا حالا دیدم .
- راست می گی ؟
- از ته قلبم آره
دخترک بلند شد پیرمرد را بوسید و به طرف دوستاش دوید ؛ شاد شاد.
چند دقیقه بعد پیر مرد اشک هاش را پاک کرد ؛ کیفش را باز کرد ؛ عصای سفیدش را بیرون آورد و رفت !!!
روزی مردی داخل چاله ای افتاد و بسیار دردش گرفت .
یک او را دید و گفت :
حتما گناهی انجام داده ای!
یک دانشمند:
عمق چاله و رطوبت خاک آن را اندازه گرفت!
یک رومه نگار :
در مورد دردهایش با او مصاحبه کرد!
یک یوگیست به او گفت :
این چاله و همچنین دردت فقط در ذهن تو هستند در واقعیت وجود ندارند!!!
یک پزشک:
برای او دو قرص آسپرین پایین انداخت!
یک پرستار:
کنار چاله ایستاد و با او گریه کرد!
یک روانشناس :
او را تحریک کرد تا دلایلی را که پدر و مادرش او را آماده افتادن به داخل چاله کرده بودند پیدا کند!
یک تقویت کننده فکر :
او را نصیحت کرد که : خواستن توانستن است!
یک فرد خوشبین :
به او گفت : ممکن بود یکی از پاهات رو بشکنی!!!
سپس فرد بیسوادی گذشت و وبا طناب دست او را گرفت و او را از چاله بیرون آورد.!
نتیجه : اگه فردی رو دیدین که مشکلی براش پیش اومده بجای قضاوت و سرزنش کردن بهش کمک کنین
در بیمارستانی ، دو مرد بیمار در یک اتاق بستری بودند. یکی از بیماران اجازه داشت که هر روز بعد از ظهر یک ساعت روی تختش بنشیند . اما بیمار دیگر مجبور بود هیچ تکانی نخورد و همیشه پشت به هماتاقیش روی تخت بخوابد آنها ساعتها با یکدیگر صحبت میکردند، از همسر، خانواده، خانه، سربازی یا تعطیلاتشان با هم حرف میزدند هر روز بعد از ظهر ، بیماری که تختش کنار پنجره بود ، مینشست و تمام چیزهایی که بیرون از پنجره میدید برای هماتاقیش توصیف میکرد.بیمار دیگر در مدت این یک ساعت ، با شنیدن حال و هوای دنیای بیرون ، روحی تازه میگرفت این پنجره ، رو به یک پارک بود که دریاچه زیبایی داشت مرغابیها و قوها در دریاچه شنا میکردند و کودکان با قایقهای تفریحیشان در آب سر گرم بودند. درختان کهن ، به منظره بیرون ، زیبایی خاصی بخشیده بود و تصویری زیبا از شهر در افق دوردست دیده میشد. همان طور که مرد کنار پنجره این جزئیات را توصیف میکرد ، هماتاقیش چشمانش را میبست و این مناظر را در ذهن خود مجسم میکردروزها و هفتهها سپری شد یک روز صبح ، پرستاری که برای حمام کردن آنها آب آورده بود ، جسم بیجان مرد کنار پنجره را دید که با آرامش از دنیا رفته بود . پرستار بسیار ناراحت شد و از مستخدمان بیمارستان خواست که مرد را از اتاق خارج کنند مرد دیگر تقاضا کرد که تختش را به کنار پنجره منتقل کنند . پرستار این کار را با رضایت انجام داد و پس از اطمینان از راحتی مرد، اتاق را ترک کرد.آن مرد به آرامی و با درد بسیار ، خود را به سمت پنجره کشاند تا اولین نگاهش را به دنیای بیرون از پنجره بیندازد . بالاخره او میتوانست این دنیا را با چشمان خودش ببینددر کمال تعجت ، او با یک دیوار مواجه شد مرد ، پرستار را صدا زد و پرسید که چه چیزی هماتاقیش را وادار میکرده چنین مناظر دلانگیزی را برای او توصیف کند پرستار پاسخ داد: شاید او میخواسته به تو قوت قلب بدهد. چون آن مرد اصلا نابینا بود و حتی نمیتوانست دیوار را ببیند.
پیر مردی ضعیف و رنجور تصمیم گرفت با پسر و عروس و نوه ی چهارساله اش زندگی کند.دستان پیرمرد میلرزید،چشمانش تار شده بودو گام هایش مردد و لرزان بود.
اعضای خانواده هر شب برای خوردن شام دور هم جمع میشدند،اما دستان لرزان پدربزرگ و ضعف چشمانش خوردن غذا را تقریبا برایش مشکل می ساخت. نخود فرنگی ها از توی قاشقش قل می خوردند و روی زمین می ریختند، یا وقتی لیوان را می گرفت غالبا شیر از داخل آن به روی رومیزی می ریخت.پسر و عروسش از آن همه ریخت و پاش کلافه شدند…
پسر گفت: ” باید فکری برای پدربزرگ کرد.به قدر کافی ریختن شیر و غذا خوردن پر سر و صدا و ریختن غذا بر روی زمین را تحمل کرده ام.” پس زن و شوهر برای پیرمرد، در گوشه ای از اتاق میز کوچکی قرار دادند.در آنجا پیرمرد به تنهایی غذایش را میخورد،در حالی که سایر اعضای خانواده سر میز از غذایشان لذت میبردند و از آنجا که پیرمرد یکی دو ظرف راشکسته بود حالا در کاسه ای چوبی به او غذا میدادند.
گهگاه آنها چشمشان به پیرمرد می افتاد و آن وقت متوجه می شدند هم چنان که در تنهایی غذایش را می خورد چشمانش پر از اشک است.اما تنها چیزی که این پسر و عروس به زبان می آوردند تذکرهای تند و گزنده ای بود که موقع افتادن چنگال یا ریختن غذا به او میدادند.
اما کودک چهارساله اشان در سکوت شاهد تمام آن رفتارها بود.یک شب قبل از شام مرد جوان پسرش را سرگرم بازی با تکه های چوبی دید که روی زمین ریخته بود.با مهربانی از او پرسید: ” پسرم ، داری چی میسازی ؟” پسرک هم با ملایمت جواب داد : ” یک کاسه چوبی کوچک ، تا وقتی بزرگ شدم با اون به تو و مامان غذا بدهم .” وبعد لبخندی زد و به کارش ادامه داد.
این سخن کودک آن چنان پدر و مادرش را تکان داد که زبانشان بند آمد و سپس اشک از چشمانشان جاری شد. آن شب مرد جوان دست پدر را گرفت و با مهربانی او را به سمت میز شام برد.
درباره این سایت